دادگر ظالم💙🌱
من یه دخترم.دحتری که مورد تجاوز قرار گرفت!تاوان اشتباهی رو دادم که مقصرش من نبودم!
کی تجاوز رو دوست داره؟من به خاطر همین مجازات شدم!به جای اینکه خانوادم پشتم باشن طردم کردن و من متهم شدم به گناه نکرده!
حالا من با مشکلات تنها موندم و تاوانی که به زودی پس میگیرم..!
heliya🌱💙
با بغض به دیوار اجری تکیه دادم.
خدایا،چرا من؟
حس نجس بودن داشتم!
خدایا چطور تحمل کنم؟
چطوری باید قبول کنم که بهم تجاوز شده؟
اونم کی؟پسر عموم!خدایا خودت میدونی که من تو خانواده ای رشد کردم که همیشه دنیای دخترونگی مهم ترین چیز واسه یه دختر بوده که من الان از دستش دادم!من نمیتونم هضم کنم!خدا کجایی؟ببین من طاقت ندارم!من نجس شدم!هق هقم اوج گرفت...
در باز شد.مامان و بابام بودن!به اغوششون احتیاج داشتم!درسته تو این چند سال رفتار محبت امیزی باهام نداشتن ولی من عاشقانه دوستشون داشتم!تو این وضیت دلم یه شونه واسه تکیه دادن میخواد!
با سیلی ای که به صورتم خورد متعجب ببه مامان نگاه کردم!
مامان:دختره ی ج*ده از زندگیمون گمشو!
_مامان میفهمی چی میگی؟بهم تجاوز کرد بعد من مقصر شدم؟بابا؟تو یه چیزی بگو!اخه مگه گناه من چی بوده؟
بابا:دهنتو ببند!معلوم نیست چه عشوت هایی واسش اومدی که باعث سده به تو ج*ده دست بزنه!شایدم تو از مست بودنش استفاده کردی!الانم سریع از این خونه بر!ده مین فرصت داری.
_بابا تو دیگه چرا؟اصلا من کی عشوه اومدم؟اونم برای کوروش!برید حقیقتو از خودش بپرسید!اخه من به جز شما کیو دارم؟تو رو خدا با من اینطور نکنید!
بابا:شرتو کم کن تا خودم ننداختمت بیرون!
ناباور بهشون نگاه کردم.مگه من بچشون نیستم؟چرا پشتم نیستن؟
از بس گریه کرده بودم سرم گیج می رفت.چمدونمو برداشتمو سوار ماشینم شدم.همینجوری داشتم میروندم!جایی رو داشتم که بخوام برم؟حالم خیلی بد بود!تحمل این همه اتفاق رو ندارم!لعنت بهت!باید حساب پس بدی!با اخرین سرعت به سمت خونه ی کوروش روندم...
_________________________________________________
نـ ـمـ ـیـ ـخـ ـو ا ن ا یـ ـنـ ـا ا صـ ـلـ ـا مـ ـنـ ـو بـ ـا تـ ـو بـ ـبـ ـیـ ـنـ ـن
چـ ـو ن د و سـ ـت د ا ر ن جـ ـا تـ ـو بـ ـگـ ـیـ ـر ن:)